...نه ديگه اين واسه ما دل نميشه
whatever!
you can see whatever here!
Tuesday, November 24, 2009
Sunday, November 15, 2009
عصر امروز ساعت چهار و نيم بلند شد ... دورو برش رو نيگا کرد... ديگه زنگ زدن نمی خواست که ببينه وايسه يا بره
کارتش رو که زد رو روال هميشگی چهار ساله موبايلشو چک کرد تا زنگش رو زياد باشه . آخه اگه تو راه يه وقت بهش زنگ می زد و نميشنيد، ميشد قشقرق! ... اما گوشيش خاموش بود. نگاهش برای چند ثانيه به يه نقطه نامعلوم خيره موند... انگار يکی با نا خوناش دلشو چنگ می زد... احساس ضعف کرد. سرشو تکيه داد ديوار... مث هميشه گريش بی صدا بود . تنها نشونش دماغ قرمزش بود
کارتش رو که زد رو روال هميشگی چهار ساله موبايلشو چک کرد تا زنگش رو زياد باشه . آخه اگه تو راه يه وقت بهش زنگ می زد و نميشنيد، ميشد قشقرق! ... اما گوشيش خاموش بود. نگاهش برای چند ثانيه به يه نقطه نامعلوم خيره موند... انگار يکی با نا خوناش دلشو چنگ می زد... احساس ضعف کرد. سرشو تکيه داد ديوار... مث هميشه گريش بی صدا بود . تنها نشونش دماغ قرمزش بود
. ...و گوله های اشک که از لپای سفيدش می افتاد پايين! اما صدا نداشت... سکوت
... به خودش گفت اون ديگه خيلی وقته که مال تو نيست و از پله ها پايين رفت
... به خودش گفت اون ديگه خيلی وقته که مال تو نيست و از پله ها پايين رفت
يه بار کج رفتی! يه بار اشتباه کردی! هزار بار اظهار تاسف کردی و ده هزار بار تو سرت خورد که تو همچون کاری کردی
کافی نبود اين آخری هم نوبرش بود ! حالا حسابی حاليت شد؟ حالت جا اومد؟ اگه الان تموم نشه نميدونی بعدش چی قراره سرت بياد
پس بچپ يه کنج و کناری فکر کن ببين هنوزم حاليت ميشه چه کردی؟ يا بازم بايد حاليت کنن!
چهارم اکتبر که درد تنهاييش رو از نبود تنها شخص زندگيش نقاشی می کرد... اون تنها شخص، روزگارشو نه با يکی ديگه ! با چند تای ديگه سهيم شده بود
اينم موومان پايانی داستانی که سه سال و چهار ماه و دوازده روز نوشتنش طول کشيد
اينم موومان پايانی داستانی که سه سال و چهار ماه و دوازده روز نوشتنش طول کشيد
!دنيا عوض می شه ولی همه چيز مثل سابق می مونه
!برده داری فقط مدرن شده
...هر نظامی که مياد فقط باعث عوض شدن کارگرا و رختشو ها می شه
هميشه آدمی هست که گوشه خيابون از سرما يخ بزنه ، هرقدر هم که سيستمای مدرن گرمايشی درس کنن
اونوقت من در عجبم که ما آدما هنوز فکر ميکنيم که فردا بهتر ميشه و
!برده داری فقط مدرن شده
...هر نظامی که مياد فقط باعث عوض شدن کارگرا و رختشو ها می شه
هميشه آدمی هست که گوشه خيابون از سرما يخ بزنه ، هرقدر هم که سيستمای مدرن گرمايشی درس کنن
اونوقت من در عجبم که ما آدما هنوز فکر ميکنيم که فردا بهتر ميشه و
! بازهم توليد مثل می کنيم