ميدونی کوچولو! فردای روزی که ديگر نبودی از صبح صدات کردم. اصلاً به روی خودم نياوردم که ديگر نيستی
whatever!
you can see whatever here!
Thursday, June 26, 2008
Saturday, June 21, 2008
گفت: «بيا دعوا کنيم.»
گفتم: «دعوا کنيم؟ حريف نيستی!»
دستم را گرفت و نشاند کنار مبل تکی کنار پيانو. و همان لحظه ضبط صوت راروشن کرد. چشماندازی در مه بود. سرم را که بلند کردم نوک انگشتش را بهلبهای غنچه شدهاش برد تا ساکت بمانم.قطعه که تمام شد، ضبط صوت را قطع کرد: «خب! حالا شماييد.» و بی آنکه حتالبخند بزند روی نيمکت پيانو نشست.
گفتم: «اصلاً دعوای ما سر چی هست؟»«از خودتان بپرسيد!»«من؟» و برافروخته به طرفش راه افتادم. خودش را کنار کشيد تا جا برای منهم باشد. و بعد سر بلند کرد، جوری که باز دلم هری ريخت.«مرا از دعوا نترسانيد!» و بعد گفت: «اصلاً نمیدانم سر چی میخواهيم دعوا کنيم.»
گفتم: «از خودت بپرس.»«آره، آره، آره.»خنديدم.
و او ادامه داد: «من داشتم از نردهی کنار اسکله میپريدم. به توگفتم نگاه کن. و تو نگاه نکردی.»«واقعاً؟!» به فکر فرو رفتم. زن، و اينهمه احساس؟!
*************************************
"عباس معروفی"
Monday, June 16, 2008
نوشتن برای فراموش کردن است، نه برای بياد آوردن
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می دهی؟
روی میزت راه می دهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز
از دلتنگیت میمیرم
از دلتنگیت میمیرم
وقتی نيستی
میخواهم بدانم چی پوشيدهای
و هزار چيز ديگر
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بيایی؟
خندههای تو کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت میترسم
"عباس معروفی"
Sunday, June 01, 2008
ميخوام بنويسم ! حالم اصلا خوش نيست ... احساسم در حال حاضر درست مثل اينه که يکی پاشو گذاشته رو گلوم و تا زورش میرسه پاشو فشار ميده
!خسته ام. من تسليت گفتن بلد نيستم ایهاالناس
!اصلا دلم هم نمی خواد کسی بهم تسليت بگه
...حالم حال بيماری دقه
!امروز تو يک ساعت 50 طول استخر رو بطول 30 متر لاينقطع شنا کردم
!يه نمه هم سرگيجه دارم
ديگه چی؟
!همين بود زندگی امروزم نترس
!خسته ام. من تسليت گفتن بلد نيستم ایهاالناس
!اصلا دلم هم نمی خواد کسی بهم تسليت بگه
...حالم حال بيماری دقه
!امروز تو يک ساعت 50 طول استخر رو بطول 30 متر لاينقطع شنا کردم
!يه نمه هم سرگيجه دارم
ديگه چی؟
!همين بود زندگی امروزم نترس