نوشتن برای فراموش کردن است، نه برای بياد آوردن
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می دهی؟
روی میزت راه می دهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز
از دلتنگیت میمیرم
از دلتنگیت میمیرم
وقتی نيستی
میخواهم بدانم چی پوشيدهای
و هزار چيز ديگر
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بيایی؟
خندههای تو کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت میترسم
"عباس معروفی"
1 Comments:
Inam az neveshtan ke neveshtam !!!
Post a Comment
<< Home