whatever!
you can see whatever here!
Thursday, March 22, 2012
Friday, March 09, 2012
دیگه از فکر تاراج مملکت باید بیرون رفت؛ داره چیزی تاراج میشه که هیچ جور قابل بازگشت نیست
پدری با لباس موقر دختر تکیده اش رو درکمال بی حالی در آغوش گرفته، نشسته و از شیشه رستوران زیر چشمی به کسانی که در حال خوردن هستن تماشا میکنه... انگار یکی ته دلم ناخن میکشه... ذره ذره خراش میده .... باور کن خیلی درد داره خـیـــــــــــــــــــــــــــــــلی
Thursday, March 01, 2012
الان دیدم که هفت ساله اینجا دارم مینویسم! اصلا شبیه هفت سال نبود... نکنه تاریخ ها اشتباه هستن ...من انگار شصت ساله ام
دایره اتفاقاتی که رخ داده در هفت سال نمیگنجه!!!! نکنه مُردم؟!