باران می بارد .... همان آشنای هميشگی
اينک با من هم آواست
در پس آن اشکهايم را بسادگی مخفی می کنم و ديگران... هق هق ام را به مثابه خنده هميشگی معنا می کنند
زير باران راه می روم و راه می روم و راه می روم
به آن بلند دور خيره می شوم
گذر عمرم را با بوی قطرات باران بر روی گونه ام احساس می کنم
!سردی و تاريکی و رطوبت بوی نای زندگی را به مشامم آشناتر می کند
و من همچنان در آرزوی نيستيم براه خود ادامه می دهم
!و اين بود تمام لذت من از باران امشب
...امشب من غمم دريا دلم تنهاست
اينک با من هم آواست
در پس آن اشکهايم را بسادگی مخفی می کنم و ديگران... هق هق ام را به مثابه خنده هميشگی معنا می کنند
زير باران راه می روم و راه می روم و راه می روم
به آن بلند دور خيره می شوم
گذر عمرم را با بوی قطرات باران بر روی گونه ام احساس می کنم
!سردی و تاريکی و رطوبت بوی نای زندگی را به مشامم آشناتر می کند
و من همچنان در آرزوی نيستيم براه خود ادامه می دهم
!و اين بود تمام لذت من از باران امشب
...امشب من غمم دريا دلم تنهاست