تولدش بود
یادم افتاد یه عکس آخرین صفحه کتاب شیرینی پزی مامان بود، عکس یه کیک سه طبقه که حد فاصل بین هر طبقه شکوفه های خامه سفید با یه گیلاس تپل قرمز روشون داشت کتاب رو وسوسه آمیز میکرد! خیلی کوچیک بودم خوب یادم نمی آد ولی فکر می کنم کتاب رو هدیه گرفته بود از کسی. از تفریحات سالم من و داداش کوچیکه وقتی که در کشو مامان باز میشد کش رفتن کتاب و دیدن عکس شیرینی های توش بود. این کیک سه طبقه که آخرین عکس بود عجب چیزی بود!
یادم می پرسیدیم هر دفعه که "ماماااااااااان کی اینو درست می کنی پس؟!" اون روزای اول جواب این بود که وقتی خواهرمون دیپلمش رو گرفت براش درست میکنیم، چند سالی که گذشت جواب شد وقتی که خواهرمون کنکور قبول شه بعد شد وقتی لیسانس بگیره! خلاصه این خواهر ما هم کم نمیاورد و پلکان موفقیت رو یکی پس از دیگری با سرعت طی می کرد فوق لیسانس گرفت... دیگه یادم نمیاد چند سالمون شد که مسایل مهمتری تو زندگیمون اومد و دیگه کیک سه طبقه رفت تو بایگانی تاریخ ولی.... تولد 48 سالگی خواهر رو رد کردیم و یه کیک سه طبقه نخوردیم به افتخارش!!