برگی از نوشته های قدیمی
هر شب مدتی پیش از خواب ماه را تماشا میکنم تا شاید در دنیای تو که سحر است تو هم به ماه در حال خداحافظی نگاهی بیاندازی... قلبم می لرزد فکر کنم همزمان حتی برای ثانیه ای هر دو با هم ماه را به تماشا نشسته ایم ...
همین که هستی از زندگی خوشحالم، به داشتنت ...
به عشق لحظه ای که به آغوشت بگیرم ...