یکم دیگه زندگی فشارم بده له له میشم بقول جوجه کُپُنی هامون "اصن یه وضعی" اونوقت الکل میندازم نمیدونم چی میشه بقیه اش...
whatever!
you can see whatever here!
Sunday, July 29, 2012
یه وقتایی تو زندگیت پیدا میشه که قسم میخوری هیچ تکیه گاهی محکم تر از پدرت و هیچ عشق و محبتی خالص تر از عشق و محبت مادرت نیست
متنفرم وقتی این جمله های کلیشه ای درست از آب درمیان...
خدایش بیامرزد پناهی را که وفتی گفت:
قطعا روزی صدایم راخواهی شنید...
روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز...
Saturday, July 28, 2012
Monday, July 09, 2012
امروز نصف راه رو رفتم...
یه نگاه که میندازی به کارنامه اعمال! دیگه
نمیخوای باقی مسیر رو بری انگار! اما گاهی اتفاقایی می افته که میفهمی اینهمه مدت
یه نتیجه مثبت گرفتی از راهی که رفتی... نمیدونم به آخرش که برسم هم آیا این فکر
رو میکنم یا نه اما تا الان با همه سختیاش فهمیدم که ارزشش رو داشت.
لحظ هایی هست که نگاه میکنی میبینی یه چیز
باارزش مدت ها در کنارت بوده و تو قیمتش رو به اندازه اش تخمین نزده بودی...
کاش همیشه اینجوری آدما به موقع متوجه ارزش هایی
که اطرافشون هستن بشن.
فهمیدم حس دوست داشتن رو در سی سالگی ... خیلی
خوشحالم خیـــــــــلی