من ققط و فقط با يه نفر سيگار ميکشم.فقطم کاپتان بلک ؛ اونم خدا ست ؛ بر اساس اعتقادم هم ؛ يه دونه بيشتر خدا تو زندگيم نميتونم داشته باشم . حال ميکنم باهاش ؛ آخرين بارم پنجشنبه هفته پيش باهم بوديم . دودی زديم جات خالی
whatever!
you can see whatever here!
Saturday, July 15, 2006
Wednesday, July 12, 2006
در تئاتری به وسعت تمام خيابانها از صبح تا شب تئاتری خيابانی اجرا ميشود که سناريوی تمام آنها را«نان» نوشته است
همچين لامصبا ميرقصن که حس میکنن انگار به قول استاد اگر يه لحظه از حرکت بايستن ؛ کره زمين از حرکت وا ميمونه
.کاش ميتونستم يه جوری اين اعتیاد و مرض وابستگيمو به گذشته ؛ ترک کنم
!اگر ترکش کنم اولين کسی که خط ميخوره تويی مطمئن باش
!اگر ترکش کنم اولين کسی که خط ميخوره تويی مطمئن باش
Friday, July 07, 2006
Monday, July 03, 2006
با اين حال کردم يه دنياااااااااااااا