نميخواستم بنويسم اما ساعت يه هوا نزديک به سال نوی مسحيته . نميدونم نحسی۱۳۸۴ بوده يا نحسی ۲۰۰۵ اما اينو ميگم :از مزخرفترين سالهای زندگیم بوده اینقدر مزخرف که از همه لحاظ تو این سال من بد آوردم اينقدر گند که هزار بار بيشتر از هستی خودم سير شدم ؛ ميخوام بهش بگم ؛بگم حالا که داری ميری بدون که به يقين همچون سالی مثل تو تکرار نخواهد شد چون من از بلايايی که سرم اومده بدتر سراغ ندارم فقط اميدوارم که سال آينده نکبت باری تو رو نداشته باشه وگرنه باعث خوشبختی جناب که بگم اين دنيا از وجود نحس بنده پاک ميشه شايدم واقعا تا نام من رقم زده شد؛ يکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم ! نميدونم سال بعد همه چی معلوم ميشه جمله دوست داشتنی خودمه که آينده همه چيو معلوم ميکنه ؛ پس تا بعد